جن   2014-04-04 10:51:28

ز بهر چه آمده ای؟ این کدامین غم است که تو استنشاق می کنی؟
با من بگو، چرا لبانت، ای بالدار،
مرگ آسا رنگ پریده است، چرا بال هایت بوی اقیانوس می دهد؟

جن پاسخم می گوید: «تو گشنه ای، تو جوانی،
اما صدا چیزی نیست که سیرت کند. لمسشان مکن،
آن تارهای ناسازی را که خود به زه انداخته ای.

هیچ موسیقی والاتر از سکوت نیست. تو خلق شده ای
برای سکوتی مدام. مُهرش را بشناس
به روی سنگ، در باب عشق، در ستارگان فراز جاده.»

او غیب می شود. شب ناپدید می شود. خدا فرمان می دهد که صدا سر دهم.



ولادیمیر نابوکوف

برگردان کامیار محسنین



نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات